۱۶ مهر ۱۴۰۲ - ۱۸:۰۵
نگاهی دیگر به سهم روشنفکران در وضعیت کنونی اقتصاد ایران

دکتر مهدی عسلی 

میزگرد «فردای اقتصاد» درباره سهم روشنفکران در وضعیت کنونی اقتصاد» گفت‌وگوی خوب و روشنگرانه‌ای بود اما مطمئنا این گفت‌وگوها می‌تواند عمیق‌تر هم بشود. نخست آنکه تعریف دوستان از روشنفکر و روشنفکری دقیق نبود. اشاره‌ای به کانت شد اما دوستان اشاره نکردند که کانت (۱۷۸۴) در نوشته مختصر و مهم خود به نام «پاسخی به سوال روشنگری چیست» می‌گوید روشنگری آن است که انسان‌ها بلوغ فکری یافته و جرات کنند عقل خود را در توضیح مسائل اجتماعی به کار گیرد و به جای تقلید از آنچه دیگران گفته‌اند  از دگم‌های عقیدتی (باور بی‌پایه به ایدویولوژی‌ها) رها شده و بتوانند خود استدلال و نقد کنند. نقد کردن البته متضمن استدلال برای نشان دادن محدویت‌های یک باور است که به دلایلی مقبولیت یافته است (مثلا باور به دگم‌های دینی نزد متدینین و یا صحت نظریه مارکسیستی اقتصاد نزد مارکسیست‌ها). کانت ادامه می‌دهد برای رسیدن به روشنگری آنچه لازم است آزادی است تا افرادی که عقل خود را به کار گرفته‌اند، بتوانند دگم‌ها را کنار گذاشته و باورهای غلط را با استدلال اجتماعی (public reasoning) نقد کنند. دوستان فراموش کردند که اشاره کنند که در طول تاریخ این فقدان آزادی‌های مدنی و سیاسی بوده است که مانع شده تا اندیشمندان ایرانی از هر نحله فکری آزادانه باورهای غلط را نقد کرده و باورهای ناصحیح به تدریج در تعاطی این مجادلات فکری اصلاح شود تا به تدریج باورهای صحیح جایگزین باورهای ناصحیح شود. همانطور که در دنیای آزاد مثلا اروپای غربی اتفاق افتاده است.

تنها هنرمندان نبودند که تحت تاثیر جوی که در همسویی عدالت‌خواهی با نظریه مارکسیستی و سوسیالیسم از یک‌طرف و استثمار نیروی کار و سرمایه‌داری از سوی دیگر وجود داشت (تحت تاثیر کمونیسم بین‌الملل)  خود را طرفدار سوسیالیسم و اردوگاه کمونیسم در جهان می‌دانستند بلکه حتی تحصیل‌کردگان و فارغ‌التحصیلان علوم انسانی و اقتصادی، مذهبی و غیرمذهبی، نیز استدلال دقیقی بر علیه نظریه مارکسیستی اقتصاد نداشتند چون نه علم اقتصاد را با دقت فرا گرفته بودند و نه فلسفه سیاسی را.  مثلا  از دهه ۱۹۶۰ قضایای اقتصادی با ارائه و اثبات ریاضی در رد  نظریه ارزش-کار مارکس وجود داشت و اقتصادانان بزرگی مانند سامئولسن و قضایای ارو و دبرو و دیگران محدودیت‌ها و کاستی‌های نظریه مارکسیستی اقتصاد را نشان داده بودند. از آن‌طرف در فلسفه سیاسی نظریه عدالت اجتماعی جان رالز مطرح شده بود که اصولا  تحصیلکرده‌های ما اطلاعی از نظریه‌های مدرن عدالت اجتماعی در چارچوب لیبرال دموکراسی نداشتند و فکر می‌کردند عدالتجویی تنها نزد چپ‌ها است و لیبرال‌ها طرفدار بی‌عدالتی و استثمار کارگران هستند! 

بنابراین به نظر من اصولا ما روشنفکر به معنی دقیق نداشته یا خیلی کم داشته‌ایم و این افرادی که عکس آنها نشان داده شد یا نام برده شد، مسلما با این معیار روشنفکر محسوب نمی‌شوند بلکه شاید به آن‌ها بتوان روشنفکر نما یا شبه روشنفکر گفت. بعضی از این شعرا و هنرمندان حتی تحصیلات دانشگاهی درست و حسابی نداشتند و طرفدار استالین شدن از سوی چنان افرادی استبعادی ندارد چون فکر می‌کردند راه‌حل مثلا مبارزه با فقر یا توزیع بهتر درآمدها همان دیکتاتوری پرولتاریا است که مصداق بارز آن هم میشد استالین. 

صحبت‌ها در بخش مربوط به نهادگرایی و اقتصاد نونهادگرایان نیز دقیق نبود. به این نکته اشاره نشد که این نظریه در واقع بسط نظریه اقتصاد نئوکلاسیک در اقتصاد خرد برای شرایطی است که فروض استاندارد صدق نمی‌کند. مثلا در نظر گرفتن محدودیت‌های منطقی* و یا تلاش برای کسب رضایت به جای حداکثر کردن مطلوبیت (مصرف کننده) یا سود (تولید کننده) است و اینکه، همانطور که عجم اوغلو می‌گوید نهادها Institutions را در واقع می‌توان سیاست‌های بلندمدت دانست. گسترش‌های مهم دیگری نیز در نظریه اقتصاد به وجود آمده و توسعه‌یافته کمتر از نادگرایی نو نیست مانند نظریه انتخاب اجتماعی که توسط بزرگانی مانند بوکانان، تولاک (Calculus of Consent) و ارو و دیگران توسعه یافت و رفتار حکمرانان را هم در چارچوب مدل‌های اقتصادی تحلیل کرده‌اند. در هر حال برای دوستان آرزوی سلامت و سربلندی دارم.

تبادل نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha