۲۰ آذر ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۹
رسانه در عصر پست‌ مدرن؛ از مرگ سوژه تا ستیز با واقعیت

ایمان یعقوبی- مدیر روابط عمومی فولاد سنگان؛ اختراع خط را باید شاهکار بزرگ بشر و آغازگر مسیر روشنگری و انتقال دانش دانست. اگرچه تا کنون شیوه‌ های مختلفی برای انتقال دانش و اطلاعات ابداع شده‌ است اما عصر کنونی به طرز باورنکردنی عرصه ظهور رسانه ‌های مدرن و طلوع شیوه ‌های نوین ارتباطی است.

فضای مجازی و اینترنت در کنار روش ‌های قدیمی ‌تر چون روزنامه، تلویزیون و…. که خود نیز دستخوش تغییر و تحول شده ‌اند، موثرترین راه‌ های ارتباط همگانی است. سرعت باورنکردنی در نشر و انتقال اطلاعات در قالب پلتفرم ‌های جدید ارتباطی، زندگی فردی و جمعی همه ما را تحت تأثیر قرار داده ‌است. همپای تغییرات سریع در عرصه تکنولوژی ارتباطات، ماهیت این امر نیز در آستانه دگرگونی است که ‌اثرات آن در کنش‌های فردی، اجتماعی، سیاسی و …. ما تبلور می‌یابد.

جامعه مدرن، تصویری روشن از اندیشه ‌های سده‌ های اخیر را باز می‌تاباند. گذار از ساحت سنت به دوران مدرن و ساختن جامعه جدید تا برساختن هویتی تازه ‌از انسان و تفسیرهای مدرن‌تر از اندیشه ‌های قدیم و دهها مورد دیگر مجموعه زیست‌ جهان انسان مدرن را تشکیل داده ‌است. فارغ از رشد سریع صنعتی و تحولات فکری، ماهیت انسان مدرن نیز متأثر از کنش ‌های جمعی، متغیر و گاه متحول شده ‌است. کسب تجاربی جدید که در پس هر ابداع نوین رخ می‌داد و ممزوج شدن آن تجارب با فناوری ‌های مدرن، هویتی جدید و انسانی تازه را خلق نموده‌ است.

اگرچه نگرش تغییر نسلی معقول و مقبول به نظر می‌ رسد اما به گمانم برای فرار از دام تقلیل‌گرایی، باید فراتر از آن به ماهیت، زیست‌ جهان و تفکر انسان در ظرف زمان نگاهی دوباره بیاندازیم تا کارکرد و عملکرد انسان مدرن و سنتگرا را به قیاس بنشینیم. در تمام این ادوار ابزار ارتباطات و رسانه و ابزارهای انتقال اخبار، علم و …. بخشی از جامعه بوده‌است و کارویژه مهم آن برساختن یا به تعبیری کم رمق‌تر؛ ترویج هویت جدید است. دوران مدرن لااقل اینگونه بوده ‌است. هویتی جدید از انسان با رشد توأمان فرهنگ، رسانه، علم و تکنولوژی، سیاست، اقتصاد و ….

اینک چند دهه‌ای از تولد دوران جدیدتری؛ همان پست‌مدرنیسم می‌گذرد. هرچند درخشش آن در فضای آکادمیک بیش از صحن اجتماع بود، ولیکن این نگرش سلبی و آزادیخواهی رادیکال آن در کنار پلورالیسمی‌که در ذات خود دارد روز به روز دانسته یا ندانسته در کنش‌های روزانه مردم نمود می‌یابد. پست‌مدرنها بر این نظرند که دوران کلان روایت‌ها گذشته و عصر خرده روایت‌ها سر رسیده ‌است و دیگر خرد به عنوان راه نهایی و ابزار واحد برای دستیابی به واقعیت و حقیقت محلی از اعراب ندارد، بلکه راه‌ها و ابزارهای متعددی برای این امر وجود دارد که عقل و خرد یکی از آنهاست. این تلقی از کلان روایت و خرده روایت به تعبیر هابرماس خود تناقضی آشکار است، چراکه پست‌مدرنیسم با رد هر گونه کلان روایت، در نهایت به دنبال روایت بزرگ خود است. بنابراین از نظر هابرماس دورانی که‌ از آن به عنوان پسامدرن یاد می‌کنند، تداوم دوران مدرن است و چیزی به نام عقل پسا مدرن وجود ندارد. برای این آخرین بازمانده عقلگرایی مدرن، خرد استدلالی و ارتباط بین الاذهانی یک اصل است. امری که  ‌از نظر ژان فرانسوا لیوتارتقریبا محال است، چرا که ‌ارتباط انسان‌ها از طریق ارتباط بین الاذهانی میسر نیست. مسئله ‌اصلی تفسیر و تحلیل پست‌مدرنیسم از واقعیت و حقیقت است. جایی که بر این نظرند دیگر تفسیر واحدی از حقیقت و واقعیت وجود ندارد و این به معنای رد ایده واقعیت مستقل در ساحت معرفتی است.

 رسانه‌ها یا به تعبیر کلی‌تر ابزارهای ارتباطی و نشر فکری در هر عصری ابزاری مهم برای بسط و نشر اندیشه‌ها و ترویج علم، فرهنگ، هدایت افکار عمومی‌ و نهایتا ترویج و تحکیم هویت اجتماعی بوده‌اند. این امر در دوران مدرن معنای خاصی یافته‌است و پیوند عمیقی با هویت اجتماعی و همچنین ارکان قدرت دارد. اکنون دیگر کمتر رسانه‌ای را واقعا مستقل می‌نامیم به‌این معنا یا وابسته به قدرت هستند و یا سمپاتهای نحله‌های فکری هستند که به دنبال برساختن هویت و ترویج اندیشه‌ها و مسلک فکری و سبک دلخواه زندگی خود هستند.

حال که پست‌مدرنها بر رد واقعیت مستقل در بعد معرفتی و فلسفی آن نظر دارند آیا می‌توان این نگاه را به حوزه کارکردی‌تر، چون جامعه و ارتباط‌های فیزیکی تسری داد؟ به نظرم بله می‌شود. چراکه پست‌مدرن‌ها به نگرش کلی، واحد و جهانشمول نظر ندارند و خرده روایت‌ها را ارج می‌نهند. اینک راه برای نوعی کثرت‌گرایی در تعبیر وقایع و رویدادها، معتبر و مجاز خواهد بود. دیگر حقیقت و واقعیت مستقلی در رسانه و جامعه از اعتبار ساقط است. این رویکرد نسبی‌گرایانه پست‌مدرنها روایتی جدید از آزادی در خود دارد اما از آنسو اعوجاج فکری را نیز دامن می‌زند و دیگر گم شدن حقیقت و واقعیت در پس هر رویدادی طبیعی به نظر می‌رسد. رسانه‌ها با آن تعریف جدید از کارویژه‌هایشان توجیه‌گر مشروعیت و موجبات مقبولیت هر امری را می‌توانند پدید آورند. به ‌این ترتیب رسانه هم ابزار آگاهی است و هم گمراهی، هم نشر واقعیت و هم قلب آن.

ژان بودریار از نظریه پردازان پست‌مدرن، مرگ رسانه را اعلام نموده ‌است. به نظر می‌رسد گسست میان عینیت و فرا عینیت در بستر جامعه، بودریار را متقاعد به ‌این نظر کرده‌ است. این مسئله در واقع نوعی تلنگر است که رسانه‌ها با پیشرفت تکنولوژی کارویژه‌های دیگری گرفته‌اند که با ماهیت آنها متفاوت است. شالوده‌شکنی دریدا در رسانه نیز رخ می‌دهد و رسانه در مسیر گذار از مدرن به پسا مدرن نقش جدیدی می‌پذیرد تا از تکرار دوری نماید، اما به سوی تنوع و تلون غش می‌کند.

رسانه در دوران پست‌مدرن تابع مولفه‌های این دوران است و گرایش به نسبیت در چنین دورانی برای رسانه‌ها معمول به نظر می‌رسد. این نسبی‌گرایی در تولید محتوا برای مخاطبین، نوعی پایان باز و برداشت آزاد را موجب می‌شود. پست‌مدرنیسم برخلاف ادعای موجود، فضایی از فرضیات را برای سامان دادن به کنش‌های فکری فراهم می‌آورد. اما اعوجاج در انتشار و عدم پیروی از نظم منطقی و زمان بندی شده در امر تبلیغات، رسانه‌های پست‌مدرن را به بازی روانی با مخاطب وارد می‌کند، اگرچه برخی مواقع عصبی کننده، ‌اما تاکتیکی موثر تا کنون. خلاقیت پست‌مدرنیسم استفاده ‌از حداکثر پتانسیل موجود و به کارگیری ابزارهای مختلف به صورت همزمان و اشتراکی است که مخاطب را وارد فضای انتخاب می‌کند که بیشتر واکنشی به محیط پیرامون است.

رد سوژه‌گی و به تعبیری انکار فاعل شناسا یا من قائم بالذات، رسانه پست‌مدرن را وارد مناسبات گفتاری می‌کند که نتیجه نهایی آن استحاله یا مرگ سوژه ‌است، بنابراین واقعیت ستیزی پست‌مدرنیسم راه را بر کشف واقعیت یا انتشار آن در رسانه می‌بندد و رسانه را به بازیهای زبانی وارد می‌کند که تشخیص واقعیت را مبهم می‌کند.

پست‌مدرنیسم به هرمنویتک به معنای تأویل متون اعتبار بیشتری می‌بخشد. دیگر به سان دوران مدرن نباید از رسانه و ابزارهای ارتباطی انتظار کشف واقعیات در پس رویدادها یا جریانسازی واحد را داشت. رسانه که روزی در دوران مدرن یکی از ابزار اصلی ساختن هویت انسان مدرن بود اینک ابزاری ضد هویت  است. اما شاید در نگاه افرادی چون هابرماس،  هنوز مدرنیته به سان لویاتان، توماس هابز آنچنان فرهمند است که شکوهمندانه با هرتقابل و تلاطمی‌مواجه شود، تا به تعبیر وی دیگران دریابند که ‌این چیزی جز رویکردی جدید از مدرنیسم نیست، چه رسانه‌ها آن را بپذیرند چه نپذیرند و بدنبال ساختن هویتی دیگر از انسان برآیند. اما پست‌مدرنیسم با همه پارادوکسها و افت و خیزهایش واقعیتی ظهور یافته‌است و هابرماس بیش از هر فیلسوف دیگری آن را درک کرده‌است، واقعیتی که از پس رد واقعیت‌ها برآمده است.

تبادل نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha