از آشکارترین بدیهیات انکار یا نادیده انگاشته شده در ایران، در دهههای گذشته، یکی هم این است که نه اقتصاد سر شوخی با حکومتها، مردم و جامعهها را دارد و نه اینکه حکومتها میتوانند با اقتصاد شوخی کنند و آن را کوچک و کماهمیت بشمرند. این گزاره، نیاز به اثبات ندارد و همهمان میتوانیم نمونههای فراوان و تکاندهندهای از این کوچک و کماهمیت انگاشتن اقتصاد را از سوی حکومت و دولتها فهرست کنیم. بخش قابل ملاحظهای از مصائب و معضلات بزرگ امروز ما نتیجه همین کوچک شمردن و تحقیر اصول بدیهی دانش اقتصاد است.
البته جامعه ایران دشواری دیرینتری نیز دارد و آن اینکه حکومتها، چون همواره دست بالا را در تصاحب و مدیریت انواع ثروت (زمین، آب، نفت و ...) داشتهاند، اقتصاد را «قلمروی تحت امر» خود میدانند و در نتیجه، تعلقخاطر و عطششان به صدور «دستورهای اقتصادی» بیپایان و سیریناپذیر است.
آنچه به این تعلقخاطر و عطش دامن میزند این است که حکومتها اصولا نیازی نمیبینند که درباره رفتارهای عمدتا نادرست اقتصادیشان، پاسخگوی جامعه و نمایندگان افکار عمومی باشند. جامعه که از منظر حکومتها ناآگاه است و مردم، مادامکه محتاج «بذل و بخشش» دولتها هستند، عددی به حساب نمیآیند. نمایندگی افکار عمومی هم، که مصداق بارز آن رسانه مستقل است، در کشور ما محلی از اعراب ندارد. وقتی رادیو و تلویزیون انحصاری است و مالکیت و مدیریت آن متعلق به حکومت، وقتی عموم خبرگزاریها و بیشتر مطبوعات بزرگ متعلق به این یا آن نهاد حکومتی و دولتی هستند، در اغلب موارد باید عطای نمایندگی افکار عمومی رسانهها را به لقایش بخشید. به این اضافه کنید «بسط ید» ناموجه حکومت را در مقدرات کتاب و سینما و تئاتر و دستاندازیها و ممانعتهای آن را در جهان اینترنت و فضای آنلاین رسانهها و شبکههای اجتماعی.
اما چرا در اغلب، و نه در همه موارد؟ به هر حال آدمی به امید زنده است و بههمیندلیل هم ما انسانها تلاش میکنیم در «نهایت تاریکی» هم که شده، اندکی روشنایی بیابیم و به آن دلخوش کنیم.
و این چراغهای کوچک، اما بسیار مهم و تأثیرگذار، چه هستند؟ تلاش روزنامهنگاران و دستاندرکاران رسانههای مستقل، که با وجود همه کاستیها، تلخیها و ناملایمتها، نسبت به آینده این مردم و این سرزمین خوشبین هستند و بر این باورند که هنوز راههای بسیاری برای پیمودن وجود دارند و کارهای فراوانی هستند که میشود انجام داد.
دست بر قضا، معمولا در این جمع، آنها که در عرصه رسانههای اقتصادی تلاش میکنند، امیدوارترینها هستند. علم اقتصاد که پدید نیامده تا فقط بیانکننده اشتباهات و نقائص باشد. اقتصاد، دانش یافتن راهحلها و ایجاد فرصتها نیز هست. آنچه من از دوستان روزنامهنگار و اقتصاددانم بهکرات شنیدهام این است که اتفاقا ایران، به دلایل مختلف، کشور راهحلها و فرصتهای بزرگ است، به شرط آنکه دانش و خردمندی، در یک کلام «بدیهیات» و در نتیجه واقعبینی و واقعاندیشی، سرلوحه انجام امور قرار گیرد؛ نه موهومات و تخیلات و به تبع آن اوامر و دستورات.
در تمامی سالهای گذشته بودهاند رسانههای اقتصادی نوآور، مستقل و مردمگرایی که وظیفه و رسالت حرفهای خود را کمک به حل همین مسأله فوقالعاده ساده و بینهایت بزرگ دانستهاند؛ اینکه، بهخصوص در دنیای بههمپیوسته کنونی، اقتصاد و رفتار براساس اقتصاد، بخش بسیار مهمی از زندگی اجتماعی را شکل میدهد و اینکه رفتار با اقتصاد، ارادهگرایانه و تحکمی نیست. اینکه منطق کنشهای اقتصادی قابل فهم است و اینکه باید قاعدهها و ملاکهای اقتصاد جهانی را فهم کرد...
امروز و فردای کشور عزیزمان ایران در گرو چنین فهم و مفاهمهای است. بههمیندلیل هم برای دوستان و همکاران عزیزم در «فردای اقتصاد»، که میکوشند به سهم خود چراغی بیفروزند، بهترینها را آرزو میکنم.
تبادل نظر