شاید اگر تلاش کنیم در پاسخ به این سوال مشتی الف، ب، ج، د ردیف کنیم و انتظار داشته باشیم تعدادی سادهدل، حرفهای مارا باور کنند تاکتیکی مناسب را در پیش گرفته باشیم، اما حرفهایها که به این سادگی گول نمیخورند.
لفظپردازی اگر نگوییم لفاظی راهحل بیان دلایل مثبت بودن یک بازار نبوده و نیست. نباید موضوعاتی را که ذاتا ماهیت ساده (البته برای یک دانشجوی استراتژی ساده به معنی بیاهمیت نبوده بلکه یک ضرورت در شناخت بنیادی دلایل به شمار میرود)، دارند با تقسیمبندیها و ارائه فهرستهای مطول پیچیده جلوه دهیم.
بنابراین از نظر نگارنده، بنیادیترین الزام رونق یک بازار سرمایه، پویا نشان دادن این مسئله در حرف و عمل از جانب سیاستگذاران است مبنی بر اینکه چنین بازاری در مرکز سیاستگذاری پولی و مالی آنها و جزیی ارگانیک (حیاتی) از این سیاست است که اگر چنین باشد رفتارهای آنها در حوزه سیاسی به اساسیترین عامل در بازگشت امید، رونق و جریان پولی به بازار منجر خواهد شد. تعارف نداریم به محض احساس بازار نسبت به اینکه حتی امید میرود توافق نهایی در وین صورت پذیرد ورق در بازار برگشت. آنها کار خود را میکنند رفتارهای سیاسی آنها در ماههای اخیر لزوما نگاهی به بازار نداشته و این بار باید بگوییم تصادفا تمایلات بازار و تصمیمات سیاسی در یک نقطه بر هم منطبق شده، اما درس بزرگ موجود در آن این است که الزامیترین پیشنیاز یک بازار پویا و پررونق چیزی نیست جز امید، چشمانداز روشن، ثبات سیاسی، کار فعال با دنیای خارج که سایر متغیرهای الف، ب، ج، دال به دنبال آن صفآرایی میکنند. مانند:
- تهاجمی شدن بازی بانک مرکزی در کاهش نرخ بهره بین بانکی
- ثبات دلار
- خروج منابع پولی از داراییهای کمریسک و افزایش اشتهای ریسک
- افزایش نسبتهای مهم مانند پی بر ای
- بهبود شاخصهای سفارش مواد و تولید و …
- تمایل به تامین مالی بیشتر توسط بنگاهها و هر چه دوست دارید عامل”خوب” به این فهرست طولانی اضافه کنید.
اکنون حداقل این بار توجه داشته باشید که سیاست و اقتصاد یا در این مورد بازار سرمایه، نمیتوانند هر یک ساز خود را بزنند و انتظار داشته باشند سرمایه دربست در خدمت آنها باشد.
بدیهی است میتوان ساعتها در مورد مشخصههای یک بازار پر رونق صحبت کرد، اما اینها الزامات یک بورس پر رونق نیستند. ما اصلا الزامات نداریم. آنچه هست یک پیشفرض بنیادی یا تنها یک الزام است و آن فراهم کردن شرایطی است که در آن سرمایه، آینده را روشن، باثبات و آرام تصور کند و این شرط توسط خود بازار فراهم نمیشود، بلکه متغیری برونزاست و ناگفته پیداست که متغیرهای برونزا در هر مدلی منبع سیستماتیک زمینزدن بازارها یا بلند کردن آنها از زمین هستند. توجه داشته باشیم که الزامات درونکارکردی بورس تنها ملاحظات تکنیکی هستند که به روان شدن معاملات، کشف مناسب قیمتها، حجم معاملات، اقبال شرکتها به عرضه شدن، تمایل به سرمایهگذاری، سیاستهای توزیع سود و هر فهرست دیگری منجر میشوند، آنچه مهم است همان الزام بنیادینی است که گفته شد. چیزی که هم یک بازار را از رونق میاندازد (مانند آنچه در دو سال اخیر باید در همه آرشیوها ثبت شود و هر چه خبر تولید کنیم و مصاحبه کنیم همه روزهای این دو سال را شبیه یکدیگر میسازد) و هم مبنای اصلی رونق بازارهاست.
اگر میتوانستم در پایان مقاله مخاطب اصلی خودم انتخاب کنم میگفتم لطفا سیاستمداران بخوانند.
تبادل نظر