هرگز هیچ انسان دلسوز به این مرز و بوم تمایل ندارد هر بار که میخواهد چیزی درباره اقتصاد کشورش بگوید یا بنویسد، تنها و تنها کاستی و کجی ببیند یا با اندوه و خشم نیشتری بر تن و روان مدیران و ادارهکنندگان اقتصاد بزند که شاید دردشان بیاید و چشمهایشان را بازکنند و ببینند با اقتصاد کلان و نیز با کسبوکار شهروندان و بنگاهها چه کردهاند!
شوربختانه این روزگار تنگ همه بخشها و فعالیتهای اقتصادی را دربرگرفته و کمتر بخشی را میتوان دید که از این نابسامانیها در امان مانده و چشمانداز روشنی در پیشرو داشته باشد. واقعیت این است که در این روزهای شگفتانگیز و بیتابکننده اقتصاد ایران، بدترین اتفاقی که در جریان است، گسسته شدن پدیدهای به اسم سیاستگذاری اقتصادی است.
حکمرانی اقتصادی در بخش واقعی اقتصاد که تجارت، تولید و سرمایهگذاری مهمترین آنها به حساب میآیند، سالها است تابعی از سیاستهای مالی و ارزی و پولی کشور شده و همه اینها نیز تابعی از سیاست داخلی و خارجی شدهاند.
به این ترتیب هر نوشتهای درباره عنصر بسیار بااهمیت صادرات و سیاستهای تجاری نمیتواند در امروز ایران، بدون فرو رفتن در گرداب سیاست، واقعیتها را بازنمایی کند. البته میتوان چشمها را بست و به جای وضعیت امروز اقتصاد ایران که تا گردن در باتلاق سیاست افتاده است، نکاتی از جنس دیگر و برای شرایطی که همه امور ایران عادی شدهاند، نوشت و درباره راهبردهای تجارت مدرن در جهان امروز توضیح داد.
با این فرض که فرض محال، محال نیست، میتوان در عباراتی کوتاه از بخش صادرات در حالت آرمانی نکاتی را بیان کرد. با این فرض که روزی اقتصاد ایران نیز روال عادی داشته باشد، سیاست تجاری ایران باید واجد شرایطی باشد که راه رشد را به اندازه لیاقت، تواناییها و ظرفیت پیدا و پنهان خود بیابد و در دنیایی که برای صادرات یک دلار بیشتر، نبردهای پیچیده در جریان است و از راهبردها و تاکتیکها و ابزار وابسته به دانش و تجربه انباشته، انواع استفاده و بهرهبرداری را میکنند، سهم ایران را افزایش داد.
در صورتیکه بخواهیم سیاست تجاری کامیابی داشته باشیم و دستکم متناسب با سهم ایران از جمعیت جهان سهمی در صادرات جهانی به دست بیاوریم، باید همزمان چند مساله بسیار بااهمیت را از نظر دور نداشته باشیم تا شاید سیاستهای تجاری ایران مانند سایر کشورها بر ریل صحیح قرار گرفته و حرکت کند.
عامل بسیار بااهمیت اول که سیاستگذاری تجاری کامیاب باید در اختیار داشته باشد، کاهش و کنترل نرخ تورم است. در همین شرایطی که نرخ تورم در همه کشورهای دنیا جهش کرده است باز هم تورم ایران دستکم سه برابر میانگین نرخ تورم جهانی است؛ این ناترازی بزرگ، قدرت رقابتی تولیدات ایران در بازارهای جهانی را از صادرات سلب میکند.
مساله بعدی که برای صادرات ایران (در هر حد و اندازه) مهم و اثرگذار است، آزادسازی کامل نرخ ارز و رهایی از نرخگذاری چندگانه دولتساخته در بازار ارز است. تا زمانیکه این معضل و این گره کور پایدار است، صادرات ایران عادی نخواهد شد. سیاست ارزی بر پایه نرخهای دولتساخته و دستکاری شده برای هدفهای سیاسی و نیز خرید محبوبیت سیاسی، راههای صادرات را تنگ و تنگتر کرده و از عادی بودن و پویا شدن دور میکند. گره کور و تاریخی دیگر که بدون باز شدن آن چشماندازی برای تجارت خارجی عادی نمیتوان ترسیم کرد، مناسبات سیاسی ایران با بخش بسیار بااهمیت اقتصاد دنیا است.
زنجیره ارزش اقتصاد دنیا بدون کشورهای توسعه یافته غربی و اروپایی، بدون ژاپن و کره جنوبی و برخی کشورهای دیگر مثل کانادا و استرالیا و حتی در اندازههای کوچکتر مانند مالزی و سنگاپور و برخی دیگر از کشورهای شرق آسیا، اقتصادی کوچک شده است که در آن تنها چین و هند میمانند. چین یک کشور منحصربهفرد با نظام سیاسی متمرکز در اختیار حزب کمونیست است و هند نیز اگرچه تجارت آزادتری دارد، اما هنوز با تجارت ناسیونالیستی پیوندهای ویژه دارد.
صادرات اقلام بامزیت ایران هم به دلایل گوناگون بهویژه اعمال رژیم تحریمها، به راحتی و به همه جا انجام نمیشود؛ بنابراین برای اینکه بتوانیم تجارت خارجی عادی داشته باشیم، باید برای باز کردن این گره همفکری کرد.
این نوشته کوتاه برای طرح دهها تنگنای کوچک و بزرگ دیگر و قفلهای گوناگون که بر دست و پای صادرات زدهاند، جای کافی نداشته و شاید محل مناسبی نباشد. بنابراین در این وضعیت و برای اینکه صادرات سهم و نقش بیبدیل خود را در اقتصاد ایران پیدا کند و به شرایط نرمال و عادی برگردد، شاید بیش از هر چیز، باید در هر جا و با هر شکل و ماهیت گوناگون و موثر به ادارهکنندگان کشور توضیح داده شود، اقتصاد ایران بدون تجارت و بدون صادرات هر سال کوچک و کوچکتر میشود و برای جلوگیری از این روند کاهنده، باید گرههای بزرگ تنیده شده بر تن اقتصاد و صادرات، باز شود.
سیاستگذاران ایران باید به این نتیجه برسند که اقتصاد ایران در سطح کلان، یک اقتصاد سنجاقشده به تحولات اقتصاد جهانی به حساب میآید و استقلال اقتصادی به معنای اینکه بتواند تحولات مرتبط با متغیرهای کلان مثل تولید ملی، سرمایهگذاری، سطح اشتغال و پارامترهای مختلف اقتصادی را از درون تنظیم کند، ندارد.
تجربه تاریخ معاصر، دستکم از دهه ۱۳۴۰ تا امروز و البته در سالهای اخیر، نشان میدهد سهم درآمد حاصل از صادرات نفت خام و صادرات پتروشیمی و میعانات گازی بیشترین سهم را در درآمدهای ارزی ایران دارد.
فعالیت و عملکرد روتین مدیران اقتصادی در همه این سالها چنین بوده که درآمد ارزی بهدستآمده را با نرخهای دولت فرموده تبدیل به ریال کرده و آن را به دو بخش اصلی تقسیم میکردهاند. بخشی از این منابع به هزینههای جاری و بخش دیگری به هزینههای عمرانی و البته دفاع و امنیت اختصاص داده میشد، روش و سیاستی که البته به دلیل تغییرات و تحولات با مشکل مواجه شده است؛ چراکه بازار انرژی دیگر همان بازار قدیمی نیست و این رویهها تا حدودی منسوخ شده است.
در عبارت پایانی بار دیگر یادآور میشوم در وضعیت بسیار پیچیدهای که اقتصاد ایران گرفتار آن شده، توسعه صادرات اتفاق نمیافتد، جز اینکه گرههای بزرگ باز شود، در مورد سیاستگذاری تجاری، مجادله کارشناسی شود و در مورد ضرورت بازگشت ایران به زنجیره اقتصاد جهانی، باور و اعتقاد وجود داشته باشد؛ درغیر این صورت و با در نظر گرفتن وضعیت کنونی، واقعا توصیه کارشناسی عادی ناممکن است.