فردای اقتصاد: جهانیشدن پدیدهای بود که باعث شد در دهههای اخیر تعدادی از کشورهای فقیر یا در حال توسعه به زنجیره تأمین جهانی وصل شوند و در این میانه به درآمد بیشتری برسند، هر چند که در رسیدن به جمع کشورهای پردرآمد، تعداد کمی از این کشورها به موفقیت کامل رسیدند. اما در دوران اخیر که ابتدا پاندمی کرونا و سپس جنگ اوکراین، به زنجیرههای تجارت جهانی آسیب زده و همچنین تنشها میان آمریکا و اروپا با چین و روسیه به سطح کمسابقهای رسیده، جهانیشدن بیش از هر وقتی در معرض تهدید است. حال سوال این است که تکلیف کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور در چنین شرایطی چه میشود؟ آیا راه آنها برای پریدن و چنگزدن به سطح بالای توسعهیافتگی، به بنبست تبدیل خواهد شد؟ یا در دوران جهانیزدایی (deglobalization) هم الگوهایی برای رشد پایدار وجود دارد؟ اقتصاددان سرشناس کرهای -کیون لی- معتقد است الگوی رشد کشورهایی مثل مالزی و شیلی در این زمینه راهگشاست. در این گزارش دیدگاه وی در یادداشتی را که برای وبسایت project-syndicate نوشته، میخوانید.
تله درآمد متوسط
به عقیده آقای لی، یکی از مهمترین استراتژیهای موفق توسعه کشورها در سالهای گذشته، حسابکردن روی زنجیرههای ارزش جهانی (شامل سرمایهگذاری، تولید و تجارت بینالمللی) بوده که حالا مورد تهدیدات شدیدی است. البته حتی در این دوران هم اکثر کشورها نهایتاً تا سطح درآمد متوسط -حدود ۲۰ تا ۴۰ درصد سطح درآمد سرانه آمریکا بر اساس شاخص برابری قدرت خرید- بالا میآمدهاند و سپس در «تله درآمد متوسط» گیر میکردهاند. در واقع امکان صعود به لیگ کشورهای پردرآمد بسیار دشوارتر از رسیدن به سطح درآمد متوسط بوده است.
اما این تله همه کشورها را گیر نینداخته؛ بارزترین مثالش ژاپن و ببرهای شرق آسیا -هنگکنگ، سنگاپور، کره جنوبی و تایوان- هستند اما دو کشور دیگر هم به این لیست اضافه شدهاند: مالزی و شیلی؛ کشورهایی که به عقیده نویسنده درسهای مهمی برای نیل به وضعیت پردرآمد در جهانی دارند که حالا در جهت خلاف جهانیشدن حرکت میکند.
مالزی و شیلی چگونه از مکزیک سبقت گرفتند؟
هر دو کشور مالزی و شیلی در ۱۹۹۰ درآمد سرانهای پایینتر از مکزیک داشتند اما هر دو تا ابتدای دهه ۲۰۰۰ از مکزیک سبقت گرفتند. این اتفاق در حالی افتاده که مکزیک مزیت حضور در توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی را دارد و در نتیجه بهتر از مزایای تجارت جهانی بهره برده است. اما حالا این شیلی و مالزی هستند که جزو کشورهای با درآمد بالا طبقهبندی میشوند و در واقع از جدیدترین نمونههای فرار از تله درآمد متوسط هستند. نمودار زیر روند رشد این دو کشور را در مقایسه با مرز ۴۰ درصد درآمد آمریکا به عنوان معیار ورود به لیگ کشورهای پردرآمد نشان میدهد.
نقطه قوت مشترک مالزی و شیلی: صنایع وابسته به منابع طبیعی
مزیت اصلی این دو کشور که پیشران رشدشان بوده، صنایع وابسته به منابع طبیعی -نفت، کائوچو و روغن پالم در مالزی و ماهی قزل آلا، میوه، شراب و محصولات چوبی در شیلی بودهاند که تقاضای داخلی و حتی بیشتر از آن، بازارهای جهانی را تأمین کردهاند. مازاد تجاری چهار کالای صادراتی پیشرو شیلی تقریباً ۸۰ درصد از کل تجارت در این چهار بخش را تشکیل می دهد، برخلاف ماشین آلات و حمل و نقل (منفی ۸۵ درصد) و محصولات شیمیایی (منفی ۳۸ درصد). در مالزی هم این عدد برای بخش روغن پالم به ۸۵ درصد و در کل بخشهای پیشرو (شامل نفت و محصولات لاستیکی) ۲۶ درصد است. این به طور قابل توجهی بالاتر از بخش الکترونیک (۱۶٪)، ماشین آلات و حمل و نقل (منفی ۳۳ درصد) و محصولات شیمیایی (منفی ۱۳ درصد) است.
پس در واقع نکته جالب موفقیت این کشورها همین است که بخشهای صنعتی معمول مثل ماشینآلات، الکترونیک و محصولات شیمیایی نیستند که رشدشان را رقم زدهاند. با این حال، بخشهای پیشران آنها صنایعی با ارزش افزوده پایین نیستند. به بیان دیگر، آنها از خامفروشی منابع طبیعی نیست که ثروتمند شدهاند.
چگونه منابع طبیعی را تبدیل به عامل رشد پایدار کنیم؟
اتفاقی که در الگوی رشد این دو کشور رخ داده این بوده که صنایعی در آنها توسعه پیدا کرده تا منابع طبیعی را به محصولاتی نزدیک به محصول نهایی برساند؛ به عبارت دیگر جای زنجیره تأمین در سطح جهانی را یک زنجیره ارزش داخلی برای چند محصول خاص گرفته که از منابع طبیعی تا محصولات سطوح بعدی را ایجاد میکند. در نتیجه همزمان که از مزیت منابع طبیعی استفاده شده، ادامه زنجیره تأمین تشکیل شده تا محصول نهایی هم تولید شود. در حالی که احتمالاً در زنجیره تأمین جهانی این کشورها به این راحتی نمیتوانستند در قسمت آخر زنجیره که محصولات نهایی تولید میشوند قرار گیرند.
مزیتهای نسبی ایران
مسیر رشد کشورها متفاوت است و صرفاً میتوان از الگوهای کشورهای مشابه برای ایجاد الگوی رشد بهره برد. ایران از این نظر که دارای منابع طبیعی فراوان است، به شیلی و مالزی شبیه است. با این حال چالش اصلی این است که در ایران زنجیرههای تأمین به خوبی شکل نگرفتهاند. مثلاً کارخانه محصول نهایی کاملاً با پشتیبانی دولتی و با ابعاد بزرگ ایجاد شده، در ادامه از طریق واردات ارزان (سرکوب ارزی ناشی از دلارهای نفتی) مواد اولیه را وارد کرده و نیازی به محصولات داخلی نداشته تا زنجیرهای شکل بگیرد. از سوی دیگر منابع طبیعی هم به صورت خام صادر شدهاند. پس ابتدا و انتهای زنجیره کاملاً مجزا عمل کردهاند. از این رو کمک به شکلگیری این زنجیره میتواند باعث شود ایران هم به روشی مشابه بتواند به لیگ کشورهای پردرآمد راه یابد. با این حال باید توجه داشت از یک طرف روابط تجاری مناسب جهت صادرات محصولات وابسته به منابع طبیعی همچنان لازم است. اما مزیت این الگوی رشد این است که وابستگی کمتری به زنجیرههای ارزش جهانی دارد و به ویژه در دوره پیش روی دنیا و همچنین ضعف فعلی کشور درمورد مشارکت در قراردادهای تجاری میتواند کمک زیادی کند.
اما نکته متفاوت ایران نسبت به مالزی و شیلی میتواند موقعیت جغرافیایی خاص آن به لحاظ مزیتهای تجاری باشد. در واقع ممکن است در مجموع برای ایران ارزش پیوستن به زنجیرههای تأمین جهانی بسیار بیشتر باشد. بنابراین دادن توصیه سیاستی با توجه به تجربه دو کشور نامبرده آسان نیست. اما در هر صورت بدیهی است که تشکیل و تقویت زنجیرههای تأمین داخلی، برای رشد صنایع کوچک، اشتغال و بهبود تخصیص اعتبار یک امر لازم است.
تبادل نظر