۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۳
هنری کیسینجر چگونه بر جهان اثر گذاشت؟

یکصد سال عمر کرد و در طول عمر دراز خود عناوین و القاب بسیاری بر او نسبت دادند. از 《جنایتکار جنگی》گرفته تا 《مامور مخفی نیکسون》 و در اوخر عمر 《نگهبان خرد بشری》. اما هنری کیسینجر که بود و با جهان چه کرد؟

فردای اقتصاد: هنری آلفرد کیسینجر را بیشتر به عنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا و مشاور امنیت ملی آمریکا در دولت‌های ریچارد نیکسون و جرالد فورد می‌شناسند. اما او تا آخر عمر به عنوان یک نویسنده و تحلیلگر صاحب‌نظر در عرصه روابط بین‌الملل هم فعالیت می‌کرد. کیسینجر همچنین در سال ۱۹۷۳، به خاطر کنش‌هایش برای آتش‌بس در ویتنام، جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. در حالی‌که دو نفر از اعضای کمیته در اعتراض به اعطای این جایزه به کیسینجر استعفا داده بودند.

آنگونه که اکونومیست گزارش داده است، در اوایل ژوئن ۱۹۷۰، کمی پس از حمله آمریکا به کامبوج، هنری کیسینجر مخفیانه با برایان مک دانل، منتقد صلح‌طلب ۲۷ ساله‌ی خود دیدن کرد. این یکی از تلاش‌های فراوان او در آن سال بود تا منتقدان جوان‌ترش را درباره‌ی جنگ متقاعد کند. مانند بسیاری دیگر، او در متقاعد کردن برایان شکست خورد، با این حال آن دو همچنان با هم در تماس بودند. 

کیسینجر درباره‌ی این اتفاق نوشته است: در حالی که ریچارد نیکسون در دفتر ریاست‌جمهوری نگران و غمگین بود، او و برایان هر از گاهی ملاقات می‌کردند تا در مورد جنگ و فلسفه کانت صحبت کنند. به باور کیسینجر هر دو تلاش می‌کردند که «حداقل یک پل موقت در سراسر عدم درک متقابل بسازند». کیسینجر هرگز این باور را از دست نداد که می‌تواند بر منتقدانش پیروز شود.

او جوانی را در حالی شروع کرد که یک انسان مطرود به شمار می‌آمد. در آلمان قبل از جنگ در میان افرادی بزرگ شد که او را به خاطر یهودی بودن تحقیر و طرد می‌کردند، در حالی‌که نازی‌ها هم پدرش را از دبیرستان دولتی در فورت در نزدیکی نورنبرگ اخراج کرده بودند. اما مادر او اولین کسی بود که فهمید 《دولت هیتلر》 آینده‌ای برای فرزندانش ندارد. در سال ۱۹۳۸، هنری ۱۵ ساله، به همراه خانواده اش به آمریکا گریخت. با این حال او تا پایان عمر هرگز لهجه‌اش را رها نکرد. اما برادر کوچکترش والتر یاد گرفت که مانند یک آمریکایی معمولی صحبت کند.

حتی مخالفان کیسینجر هم اذعان داشتند که او ذهن درخشانی داشت. پایان نامه کارشناسی او در ۳۸۳ صفحه آنقدر زیاد بود که ظاهراً هاروارد را به وضع 《قانون کیسینجر》کشاند و دانشجویان را به نوشتن پایان‌نامه به کمتر از نصف این میزان محدود کرد. او همچنین در دوره دکترا به بررسی این موضوع پرداخت که چگونه دیپلماسی، توانست به پایداری ثبات در اروپا تبدیل شده و بهترین بخش از یک قرن را رقم بزند. 
۱۵ سال بعد زمانی که کیسینجر وارد دولت نیکسون شد، بینش‌هایی که از مطالعه کسلریگ و مترنیخ به دست آورده بود به او کمک کرد تا با جاه‌طلبی‌های ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی دست و پنجه نرم کند.

سبک او این بود که خارج از دستگاه رسمی وزارت امور خارجه و سرویس خارجی آن کشور کار کند. چرا که به نظر او دستگاه دیپلماسی ایالات متحده عربی، قدرت و خلاقیت دیپلماسی آمریکا را از بین برده بود. او در آن سالها به برقراری رابطه پنهانی با روس‌ها، چینی‌ها و تقریباً همه افراد مشغول بود. رفتاری که منطبق با سلیقه نیکسون بود.
با این حال می‌توان گفت که  همواره 《فریب》 نقش مهمی در روش حل مسائل بزرگ و کوچک کیسینجر ایفا می‌کرد. وقتی تیم او غر می‌زد که در کاخ سفید هیچ امتیازی برای غذاخوری ندارند، او به آنها اجازه داد فکر کنند که همه اینها تقصیر دیگران است. در واقع این ایده خودش بود. او نمی خواست کارمندانش در طول ناهار با مخاطبین خارج از شورای امنیت ملی ارتباط برقرار کنند.

اگرچه او آنقدر باهوش بود که آشکارا دروغ نمی‌گفت، اما مردم را به بیراهه می کشید. همانطور که شیمون پرز، با تحسین او را 《محورترین مردی که تا به حال دیدم》 نامیده بود.

بسیاری از دستیاران او در طی سال‌های متوالی از همکاری با او صرف نظر کردند، اما بسیاری از آنها هم به او وفادار ماندند، زیرا او در مورد مهمترین مسائل روز به دستیارانش اجازه اظهارنظر و ابراز وجود می‌داد. در حالی‌که خود کیسینجر در هیچ کجا به اندازه زمان تنظیم سیاست خارجی آمریکا در میان ویرانه‌های جنگ ویتنام با سؤالات جدی روبرو نشد.

تا سال ۱۹۷۲، آمریکا آسیب‌پذیر بود: در خارج از کشور تحقیر شده و در داخل اوضاع به هم  ریخته بود. پاسخ کیسینجر به این وضعیت این بود که بهتر است آمریکا از تضاد فزاینده بین اتحاد جماهیر شوروی و چین برای ایجاد یک تعادل جدید استفاده کند. تعادلی که در آن هم چین و هم شوروی به آمریکا به عنوان ابزاری برای تقویت موقعیت خود نگاه کنند. او همچنین بعدها میان مصر و اسرائیل رفت و آمد کرد تا آمریکا را در خاورمیانه جایگزین اتحاد جماهیر شوروی کند. این تصویری از یک سیاستمداری بود که لایق لقب شایسته قهرمانان قرن ۱۹ به نظر می‌آمد. و دقیقا درست زمانی که همه چیز مخالف جهت آمریکا بود، توانست آن کشور را به صندلی رانندگی بازگرداند.

زیر تیغ منتقدان

منتقدان و روشنفکران به کیسینجر انتقاد می‌کردند که وی اصول آمریکا و جان بیش از یک میلیون نفر را قربانی کرده است. او در ویتنام جنگیده بود و به خاطر 《اعتبار》آمریکا جنگ را به کامبوج و لائوس برده بود. کیسینجر همچنین کودتا و ترور در شیلی و شورش در آنگولا را طراحی کرده بود، زیرا فکر می کرد کشورها ممکن است مانند دومینو به دست توطئه‌های شوروی گرفتار شوند. با این حال منتقدانش با نظراتش همراهی نمی‌کردند. کریستوفر هیچنز، روزنامه‌نگار بریتانیایی، زمانی که در سال ۱۹۷۳ برنده جایزه صلح نوبل شد، گفت که کیسینجر باید به جرم جنایات جنگی محاکمه می‌شد و این اتهام او همچنان و تا پایان عمر باقی ماند. با این حال کیسینجر خود با این نگاه که این دیدگاه‌ها نظر اقلیت است، خود را دلداری می‌داد.

در موارد بسیاری با رسانه‌ها ارتباط خوبی داشت، مجلات و مجریان تلویزیونی به شوخی‌های او می خندیدند و او را به عنوان《مامور مخفی نیکسون》معرفی می‌کردند.

با پیر شدن او، صدای منتقدان بلندتر شد. بعضی اعمال او به اندازه‌ای بد بود که چپ‌ها او را به عناوین غیراخلاقی محکوم کنند، اما راست‌های ریگانی هم با او زاویه داشتند.

آنها به گونه‌ای با او رفتار کردند که گویی کیسینجر با مکر و همینطور خودنمایی، آزادی و انعطاف را ذیل یک نوع واقع‌گرایی غیر آمریکایی و عاری از ارزش‌ها زیر پا گذاشته است. کیسینجر باور داشت که هیچ یک از آنها نفهمیده‌اند که هدف اصلی او اجتناب از جنگ جهانی به هر قیمتی بود.

کیسینجر در اواخر دهه ۹۰ روی کتاب‌هایی درباره ویژگی‌های رهبری و خطرات هوش مصنوعی کار می‌کرد. او نگران بود که پایان عصر روشنگری فرا رسیده باشد. گویی کیسینجر در اواخر عمر خود دوست داشت که به نگهبان خردمند تمدن بشری تبدیل شود.

تبادل نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربیننده‌ترین‌ها

پربیننده‌ترین‌ها از دیگر رسانه‌ها

آخرین اخبار دیگر رسانه‌ها

آخرین اخبار