بسیاری از زنانی که در دهه ۱۹۴۰ در دستگاه اطلاعاتی استخدام شدند، تحصیلکرده، خبره و مسلط به چند زبان گوناگون بودند. آزمونی که برای استخدام زنان طراحی شده بود، ارزیابی میکرد که آنها تا چه حد میتوانند اسناد و مدارک را دستهبندی کنند. با این حال، زمانی که آنها مشغول به فعالیت شدند، تعدادی از این زنان وارد عملیات اطلاعاتی میدانی نیز شدند. آنها با ایجاد حلقههای جاسوسی مؤثر، درخواست اطلاعات از نازیها و دیگر مقامات محوری، و انتقال اطلاعات مهم به واشنگتن، از خود در هر مرحله از کارشان اشتیاق، شجاعت و هوش نشان دادند. پس از جنگ، به نظر میرسید که واشنگتن دچار نوعی «فراموشی جمعی» شده است. از آنجایی که کشور به سرعت، نقش حیاتی زنان در جنگ را فراموش کرد، جایگاه زنان بار دیگر در حوزه مشاغل تنزل یافت. دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ چیزی شبیه سریال مردان دیوانه (Mad Men) به نظر میرسید، جایی که منشیها با دستکشهای سفید و جوراب شلواری در دفتر کار حاضر و فروتنانه تسلیم رئیسهای مردشان میشدند.
در سال ۱۹۴۷، پرزیدنت «هری ترومن» سازمان سیا را تأسیس کرد اما این آژانس برای چند دهه فقط مردان سفیدپوست و آن هم فقط با مدرک دانشگاهی آیوی لیگ (یا Ivy League، مجموعه متشکل از معروفترین دانشگاههای خصوصی آمریکا؛ کالج دارتموث و دانشگاههای براون، کلمبیا، کرنل، هاروارد، پرینستون، پنسیلوانیا و ییل) را استخدام میکرد. از دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بود که زنان با هوش و قدرتمند و - به قول پدرم – با دل و جرات را برای انجام کارهای مخفیانه استخدام کردند. من از این «دریای تحول»، خیلی خوب بهرهمند شدم. به سازمان سیا پیوستم زیرا میخواستم به کشورم خدمت کنم. این شغل امکان سفر به خارج از کشور را برایم فراهم میکرد و به نظر میرسید که بسیار جالبتر از کارهایی باشد که دیگر همسنوسالانم انجام میدهند.
کتاب موندی با کاوش عمیقتر در دورانی که زنان، با اکراه، در قلب مأموریتهای مخفی سیا پذیرفته میشدند، جذابتر میشود. او تعدادی از آنها را از نزدیک دنبال میکند، از جمله «لیزا مانفول»، دانشجوی ممتاز «دانشگاه براون» از خانوادهای جهانوطن، که در سال ۱۹۶۸ برای پیوستن به «برنامه آموزش حرفهای سیا» با حقوق کمتری نسبت به مردان استخدام شد. مانفول، علیرغم اینکه مقامات بالاتر سعی میکردند او را برای سالها در مشاغل پشتمیزی نگه دارند در نهایت به یک مامور مخفی موفق تبدیل شد. موندی همچنین اسطوره مخوف آژانس، «الویز پیج» که به عنوان منشی بنیانگذار «دفتر خدمات استراتژیک آمریکا» کار خود را آغاز کرد اما در سال ۱۹۷۸ اولین رئیس زن ایستگاه سیا شد را به زیبایی به تصویر کشیده است.
این زنان علیرغم اینکه در دهه ۱۹۷۰ اجازه گذراندن دورههای عملیاتی کامل در «مزرعه» (عنوان مخفیانه مرکز آموزشی سیا در ویرجینیا) را نداشتند اما به خوبی ارزشهای خود را ثابت کردند. آنها در کار متفاوتی مانند مذاکره با تروریستهایی که هواپیمایی در «مالتا» را ربودند و یا مواجهه ماهرانه با «قرارهای اطلاعاتی ناگهانی» (زمانی که یک عامل خارجی بالقوه به طور غیرمنتظرهای در خانه یک افسر اطلاعاتی یا در یک سفارت ظاهر میشود و قول می دهد در ازای دریافت چیزی که میخواهد، اطلاعاتی را ارائه کند) سربلند بیرون آمدند.
با این همه، جلسات تأیید دادگاه عالی «کلارنس توماس» در سال ۱۹۹۱ شتابدهندهای برای تغییر و تحول بود. در طول جلسات، کمیته قضایی سنا متشکل از اعضایی کاملاً سفیدپوست و کاملاً مرد در برابر «آنیتا هیل»، یک زن سیاهپوست قرار گرفت که او با آرامش شهادت داد که توماس، یک دهه قبل، او را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده است. در نهایت اما مجلس سنا از توماس حمایت کرد - و هیل با انتقاد و تهدید به مرگ از طرف مردم مواجه شد - اما این جلسات آگاهی جدیدی از تبعیض جنسیتی را برای واشنگتن به ارمغان آورد. این رخداد، بر انتخابات ۱۹۹۲ تأثیر بسیاری گذاشت و رسانهها پس از ثبت رکورد تعداد زنان منتخب در مجلس سنا، این سال را «سال زن» نامیدند.
در سال ۱۹۹۲، سیا همچنین مطالعهای در زمینه «بررسی موانع نامرئی که برخی از متخصصان را از دستیابی به دستاوردها، ترفیعات و موفقیت در محل کار باز میدارد» را سفارش داد که این مطالعه ثابت کرد، مردان نسبت به زنان به رتبههای بسیار بالاتری در سازمان میرسند. زنان ۴۰ درصد از پستهای حرفهای آژانس را اشغال کرده بودند، اما تنها ۱۰ درصد از مشاغل در سرویس اطلاعاتی رده بالاتر، توسط مدیران ارشد آژانس، اشغال شده بود. موندی مینویسد که کارمندان زن سیا با آرامش با نتایج این مطالعه رو به رو شدند؛ شاید آنها فکر میکردند فرهنگ آژانس بالاخره تغییر خواهد کرد. این در حالی است که به طور کلی، به نظر میرسید مردان از این نتایج، متحیر شدهاند.
افسر وقت سیا، «جنین بروکنر»، در سال ۱۹۹۴ پس از اینکه به اشتباه، متهم به سوءرفتار حرفهای شد و مورد تهدید به تنزل رتبه و تحریمهای کیفری قرار گرفت، به دلیل تبعیض جنسی، از آژانس شکایت کرد. اما این شکایت با پرداخت جریمه نقدی و استعفای بروکنر به پایان رسید. بروکنر به دانشکده حقوق رفت و از تحصیلات خود در راستای بررسی تخصصی پروندههای تبعیض فدرال استفاده کرد. تقریباً در همان زمان، افسران زن، یک پرونده شکایت دستهجمعی را تنظیم و ادعا کردند که سیا دارای یک «الگوی تبعیض جنسیتی» است. همانطور که «لسآنجلس تایمز» در آن زمان نیز گزارش داد، موندی نقل میکند که در توافق سال ۱۹۹۵، سیا اعتراف کرده بود که «سالها به طور سیستماتیک علیه زنان مامور مخفی خود تبعیض قائل شده است.»
جالب اینجاست که «مایک شوئر»، تحلیلگری که یکی از واحدهای سیا در موضوع القاعده را رهبری میکرد، هیچ ابایی از استخدام زنان نداشت. همانطور که او به موندی گفته است، زنان «متخصص در جزئیات هستند و اطلاعاتی را در کنار هم قرار میدهند» که ممکن است مردان آنها را به راحتی از دست بدهند. با تشدید جستجوها برای یافتن «اسامه بن لادن»، رهبر القاعده، جاسوسان زنی که او را دنبال میکردند، اطلاعات وحشتناکی از او را جمعآوری کردند، اما به نظر میرسید که دولت «جورج دبلیو بوش» پیشبینیهای آنان را کاملا نادیده میگرفت. در ۶ اوت ۲۰۰۱، «باربارا سود»، تحلیلگر سیا، یادداشتی با عنوان «بن لادن مصمم به حمله به ایالات متحده است» نوشت. کابینه بوش تا ۴ سپتامبر ۲۰۰۱ برای بحث در مورد این تهدید تشکیل جلسه نداد. یک هفته بعد، تراژدی ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد. غم و اندوه و گناه زنانی که سالها به دولت ایالات متحده در مورد این حمله احتمالی هشدار داده بودند در کتاب موندی کاملا قابل لمس است. خوشبختانه، همانطور که موندی نشان میدهد، از آن زمان تاکنون چیزهای بسیاری تغییر کرده است. افسران زن سیا امروزه وضعیت بهتری دارند اما همچنان با تبعیضهای پنهان و موانع پرشماری در برابر موفقیت خود روبهرو هستند.
منبع: مجله فارن پالیسی
تبادل نظر